امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

گل پسر من امیرعلی

چند تا عکس

امیرعلی در حال نقاشی با مداد شمعی امیرعلی در حال آویزون شدن از تراس خونه وقتی میبینه فایده نداره میره سراغ سطل آشغال و پسر فنی ما که مدام سرش تو پیچ و آچار و پیچ گوشتیه و اینم کیان جون پسر دایی ...
28 خرداد 1392

مسافرت ناگهانی

آرزویم برایت این است که در میان مردمی که می دوند برای زنده بودن، آرام قدم برداری برای زندگی! صبور و محکم و در سکوت! خوب خدا رو شکر امتحانات تموم شد و یه نفس راحت کشیدیم هفته پیش به خاطر کاری که داشتیم رفتیم تهران و بعدش به طور اتفاقی سر از لاهیجان در آواردیم در واقع بابایی می خواست حال و هوامونو عوض کنه واسه همین ما رو برد شمال و رفتیم خونه خاله بابایی شانس آواردیم هوا خوب بود و امیرعلی کلی بازی کرد امیرعلی و محمدجواد با هم رقابت می کردن هر کدوم هر چیزی که میخواستن این یکی هم میخواست از صدای جیغشون کلافه میشدم محمدجواد از امیرعلی بزرگتره اگه امیرعلی چیزی بهش نمی داد یا چنگ مینداخت توی صورت امیرعل...
18 خرداد 1392

بالاخره اثاث کشی کردیم

نزدیک دو ماه میشد که منتظر بودیم صاحب خونه پولمونو بده و اثاث کشی کنیم از اونجا که وسایل خونه جمع شده بود امیرعلی به هرکسی که میرسید میگفت اثاث جمع کردیم ماشین بیاد ببریم و اینم چند تا عکس قبل از اثاث کشی و نمایی از کمک کردن امیرعلی در حین اثاث کشی تشک وسیله ای برای سرسره بازی ...
18 خرداد 1392

یلدا

فونت زيبا ساز   شب یلدا همیشه جاودانی است / زمستان را بهارزندگانی است   شب یلدا شب فر و کیان است / نشان از سنت ایرانیان است یلدا مبارک       ...
12 خرداد 1392

سال نو مبارک

اولین پست سال 92: به امید سالی خوش به همراه سلامتی   و باز هم دریای خزر - اما این بار بندر انزلی امیرعلی هر جا میره دوست پیدا میکنه این از اولیش اینم از دومیش ا ا ا به دختر مردم دست نزن نا محرمی هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا سومیش جالب بود و حیف که ازش عکس ننداختیم.چنان بوسی نثار دختر مردم کرد که نگو و نپرس و اینجا هم پینگپنگ(یا همون تنیس روی میز)باز می شود ...
6 خرداد 1392

دلم گرفته

روزگاريست که شيطان فرياد مي زند: آدم پيدا کنيد! سجده خواهم کرد خسته‌ام خیلی خسته به من جایی بدهید می‌خواهم بخوابم یک تخت خالی یک دنیای خالی یک قلب خالی دلم گرفته آخ خدای من آخه چرا چی فکر می کردم و چی شد افسوس و صد افسوس       ...
5 خرداد 1392

مواظب الماست باش

داشتم توی وب می چرخیدم یه متن دیدم خوشم اومد واسه همین تصمیم گرفتم اینجا بذارمش   بعضی وقتا آدما الماسی تو دست دارند بعد چشمشون به یه گردو میافته دولا میشن تا گردو رو بر دارن و الماس می افته تو شیب زمین و تو عمق چاه فرو میره می دونی بعدش چی میمونه؟ یه آدم............... یه دهن باز................ یه گردوی پوک................. و یه دنیا حسرت...................... پس مواظب باش آقا کیان پسر دایی امیرعلی ماشالا روز به روز بزرگتر میشه و میخواد مرد بودنشو ثابت کنه دو تا عکس از کیان جونی نی نی کوچولوی ما     ...
5 خرداد 1392
1